آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

اولین جملات آرتین کوچولو

سلام عشق و امید و مامان و بابایی فدات بشم اومدم برات بگم که چقد شیرین زبون شدی دیگه انقد بعضی وقتا منو بابایی رو سورپرایز میکنی که دلمون فقط برات جیلی پیلی و غش میره دیروز بعد از مراسم جیش و آب بازی من در حال ظرف شستن بودیم با خنده وروجکی خودت اومدی گفتی سلام قشنگم باز فرار میکردی دوباره میومدی میگفتی سلام عزیزم وای نمدونی چقد عشق کردم این جملات منو بابایی موقع سلام کردنت فدات بشم یه دنیا .دیروزم کلمه حق نداری رو موقع مامانی میخواست غذا بخوره بکار بردی همش میگفتی حق نداری میگفتم کی بهت این حرف ویاد داده من که کار بدی نمیکنم تو این حرفو میزنی میگفتی بابایی گفته گفتم بابایی چرا بهت این حرفو گفت خیلی تلاش کردی هی انگشتتو بردی بالا بگی کی اما ...
20 آذر 1392

یه جمعه بارونی آرتین کوجولو با بابا و مامان

سلام ناز گلم عزیزم این هوای سرد اجازه بیرون رفتن نمیداد این چند وقته و قرار بود برا 21 ماهگیت بیرون برین حسابی بهت خوش بگذره بلاخره روز جمعه بعد کلی انتظار از صبح بارون به قول تو گشنگ و شدیدا وایستاد و زودی نهار خوردیم و یه کوجولو تو خوابیدی تا سر حال شی به محض بیرون اومدن رنگین کمون که خیلی قشنگ بود تو هم کلی براش ذوق کردی و تو ماشین همش تو آسمون و نشون میدادی میگفتی اونجاس و میخندیدی بعد از اون زدیم تو بازار پیاده روی کردیم که تو همش مسابقه دو گذاشته بودی به محض خسته شدن میگفتی بگل مامان وایییییی مامان بیچاره.بعد از اون یه شیر قهوه داغ حال میداد 3 تایی رفتیم صرف شیر قهوه داغ توی هوای سرد بارونی و پاییزی من که نمیخورم شیر قهوه فقط هم میزن...
17 آذر 1392

گل پسرم در 21 ماهگی

عزیز مامان وارد ماه 21 شدی فدات بشم روز به روز باهوش تر و شیطونتر .دوست داری همش از افعال استفاده کنی مثلا موقع کشیدن غذا میگی آرتین میگم نمیتونی میگی متونم بعد تا پای گاز میری با بشقابت بعد میگی نتونم تو هر کاری میخوای کمک کنی میگی بلدم .لباس میخوای بپوشی بعد کلی مخالفت میگی موپوشم وقتی میری حموم برای آب بازی من که حریفت نمیشم میگم سرما میخوری میگی دوکتر دارو ینی میریم دکتر دارو میخورم .تا یه جات بخوره جایی یا من و بابایی احساس درد کنیم میگی دکتر دارو . میخوای چیزی بگی میگی مامانی یا بابایی میگم ها انقد میخندیم چند بارم تکرارش میکنی میگیم چی میگی هیچی نمیگی . فدات بشم کم و بیش عادت کردی شیرم بخوری میگی قوی میگم مثل چی میگی شیر بازوهاتو نش...
12 آذر 1392

این روزها با آرتین خان

سلام پسر گلم الان که دارم برات مینویسم لالا کردی مامان وقت کرده بیاد برای نوشتن.آخه اگه بیدار باشی لپ تاب چیزی ازش نمیمونه انقد که زیر وروش میکنی عزیزم دیگه این روزا منو بابایی با شیرین زبونیت که روز به روز شیرینتر میشه کلی حال میکنیم جدیدا افعال زیادی یاد گرفتی به کار میبری انقد ملوس و خوردنی میشی میگی بییم ینی بریم نیووو ینی نرو نگاب ینی نخواب بیدا ینی بیدارم برو پاشووووو بشیییین بگی ینی بگیر بگون و نگون ینی بخون و نخون اومدم .ببند نگو بگو خلاصه دیگه کم و بیش هم جمله کوتاه میگی قربون اون زبونت بشم یه روزم که داشتی تلفنی با زن عمو مژگان حرف میزدی یهو گفتی زمنو من فک کردم میگی سمنو بعدا زن عمو بهم گفت میگه زن عمو کلی خندیدم از اون روز مد...
12 آذر 1392
1